نامه ای از اندوه

 

دو سالها پیش ، مرد جوانی نامه ای از اندوه و ناامیدی برای من ارسال کرد که من پاسخ دادم. برخی از شما نوشته اند که "چه اتفاقی برای آن جوان افتاده است؟"

از آن روز ، ما دو نفر به مکاتبه خود ادامه داده ایم. زندگی او به شهادت زیبایی شکوفا شده است. در زیر ، مکاتبات اولیه خود را دوباره ارسال کرده ام و به دنبال آن نامه ای که اخیراً برای من ارسال کرده است.

مارک عزیز ،

دلیل نوشتن شما این است که نمی دانم چه کاری باید انجام دهم.

[من یک پسر هستم] گناه فانی فکر می کنم ، زیرا من یک دوست پسر دارم. می دانستم که هرگز در زندگی خود به این سبک زندگی نمی پردازم ، اما بعد از دعاهای فراوان و جذابیت ها ، جذابیت هرگز از بین نرفت. برای اینکه یک داستان کاملاً کوتاه را کوتاه کنم ، احساس کردم جایی برای بازگشت ندارم و شروع به ملاقات با بچه ها کردم. من می دانم که این اشتباه است و حتی خیلی هم منطقی نیست ، اما احساس می کنم چیزی است که من پیچیده شده ام و دیگر نمی دانم چه کاری انجام دهم. فقط احساس می کنم گم شده ام. احساس می کنم نبردی را از دست داده ام. من واقعاً ناامیدی و پشیمانی درونی زیادی دارم و احساس می کنم نمی توانم خودم را ببخشم و خدا هم چنین نخواهد کرد. حتی بعضی اوقات از خدا واقعاً ناراحت هستم و احساس می کنم نمی دانم او کیست. احساس می کنم او از جوانی این کار را برای من انجام داده است و مهم نیست که چه اتفاقی می افتد ، دیگر فرصتی برای من وجود ندارد.

نمی دانم الان چه چیز دیگری بگویم ، حدس می زنم امیدوارم که بتوانید دعایی بخوانید. اگر چیزی وجود دارد ، متشکرم که فقط این را مطالعه کردید ...

یک خواننده

 

 

عزیزم خواننده ،

ممنون از نوشتن و ابراز دل.

اول ، در دنیای معنوی ، شما فقط گم شده اید اگر نمی دانید که گم شده اید. اما اگر قبلاً می بینید که راه را گم کرده اید ، پس می دانید که وجود دارد یک راه دیگر. و آن نور درونی ، آن صدای درونی ، از آن خداست.

آیا اگر خدا شما را دوست ندارد خدا با شما صحبت خواهد کرد؟ اگر او مدتها پیش شما را از این نامه یادداشت کرده بود ، آیا به خود زحمت می داد که راهی برای خروج از آن ، خصوصاً اگر به سمت او بازگردد ، بیان کند؟

نه ، صدای دیگری که می شنوید ، آن یکی محکومیت، صدای خدا نیست شما در یک نبرد معنوی برای روح خود حبس شده اید ، an ابدی روح و بهترین راه برای اینکه شیطان شما را از خدا دور کند این است که شما را متقاعد کند که خدا در وهله اول شما را نمی خواهد.

اما دقیقاً برای روحانی مانند شما است که عیسی رنج کشید و مرد (اول تیم 1:1). او برای افراد سالم نیامده است ، بلکه برای بیماران آمده است. او برای صالح نیامده است ، بلکه برای گناهکار آمده است (مک 15:2). آیا شما صلاحیت دارید؟ به سخنان یک زاهد زبردست گوش دهید:

منطق شیطان همیشه یک منطق معکوس است. اگر عقلانیت ناامیدی اتخاذ شده توسط شیطان دلالت بر این دارد که به دلیل گناهکاران غیر خدائی که داریم نابود شده ایم ، دلیل مسیح این است که چون با هر گناه و هر بی شرمی نابود می شویم ، با خون مسیح نجات می یابیم! -متیو فقیر ، ارتباط عشق

این همان بیماری روحی است که شما توصیف کردید ، عیسی را به سمت شما می کشاند. آیا مسیح خودش نگفته است که نود و نه گوسفند را ترک می کند تا به دنبال یک گمشده برود؟ لوقا 15 همه چیز در مورد این خدای مهربان است. تو آن گوسفندان گمشده هستی. اما اکنون نیز ، شما واقعاً گم نشده اید ، زیرا حضرت عیسی (ع) همه شما را در بندهای سبک زندگی گره خورده است که به تدریج شما را هدر می دهد. ایا مینوانید او را ببینید؟ او در حال حاضر شما را صدا می کند تا لگد نزند و فرار کند زیرا که می خواهد شما را از این شبکه رها کند.

گناهکاری که در درون خود احساس محرومیت کامل از آنچه مقدس ، پاک و جدی به دلیل گناه است ، گناهکاری که از نظر خود در تاریکی مطلق است ، از امید به نجات ، از نور زندگی و از ارتباط مقدسین ، خود دوستی است که عیسی برای شام دعوت کرد ، کسی که از او خواسته شد از پشت پرچین ها بیرون بیاید ، کسی خواست که در عروسی شریک باشد و وارث خدا باشد ... هر کس فقیر ، گرسنه باشد ، گناهکار ، افتاده یا نادان میهمان مسیح است. - همانجا.

شما به ضیافت مسیح دعوت شده اید دقیقا چون گناهکار هستی پس چگونه می توانید به آنجا برسید؟ ابتدا باید دعوت را بپذیرید.

سارق خوب در کنار عیسی ، جنایتی که عمر خود را صرف شکستن احکام خدا کرده بود ، چه کرد؟ او به سادگی فهمید که تنها کسی که اکنون می تواند او را نجات دهد عیسی است. و با تمام وجود گفت:وقتی به پادشاهی خود آمدی مرا یاد کن.”فکرش را بکنید! او تشخیص داد که عیسی یک پادشاه است ، و با این حال او ، یک سارق معمولی ، آنقدر جسور بود که وقتی او عیسی از بهشت ​​فرمان می دهد تا بخاطر بیاورد از او بخواهد! و پاسخ مسیح چه بود؟ "امروز تو در بهشت ​​با من خواهی بود."عیسی در دزد نه یک روح فرض ، بلکه الف قلب کودک مانند. قلبی چنان غرق در اعتماد بود که همه خرد و منطق را کنار زد و خود را کورکورانه به آغوش خدای زنده انداخت.

پادشاهی آسمان به این موارد تعلق دارد. (مت 19:14)

بله ، مسیح چنین اعتمادی را از شما می خواهد. اعتماد به این روش به خدا می تواند ترسناک باشد ، خصوصاً وقتی به نظر می رسد همه چیز در ما - آن صدای محکومیت ، هوس های گوشتی ما ، تنهایی قلب ما ، استدلال هایی که در سر ما وجود دارد - این است که گفته می شود "فراموش کن! خیلی سخت است! خدا بیش از حد از من می خواهد! علاوه بر این ، من شایسته نیستم ... »اما در حال حاضر نور مسیح در شما کار می کند ، زیرا شما شما را می شناسید نمی تواند آن را فراموش کند. روح شماست بی قرار. و این بی قراری روح القدس است که چون تو را دوست دارد ، نمی گذارد در بند آرام بشی. هرچه به شعله نزدیکتر شوید ، به نظر می رسد بیشتر می سوزد. این را همینطور ببینید تشویق، برای عیسی گفت ،

هیچ کس نمی تواند نزد من بیاید مگر اینکه پدری که مرا فرستاده او را ترسیم کند. " (یوحنا 6:44)

خدا آنقدر شما را دوست دارد که شما را به سمت خودش می کشاند. به راستی ، مسیح چه کسی را هنگام حضور در زمین به سوی خود جلب کرد؟ فقرا ، جذامی ها ، باجگیران ، زنای زنا ، روسپی ها و شیاطین. بله ، به نظر می رسید "معنوی" و "صالح" آن روز در غرور غرور باقی مانده است.

چه کاری باید انجام دهید؟ ما بعنوان مردان مدرن ، اغلب مشروط شده ایم که معتقد باشیم دویدن ضعیف بودن است. اما اگر قرار بود ساختمانی روی سر شما بیفتد ، "مانند یک مرد" آنجا می ایستید ، یا می دوید؟ یک ساختمان معنوی بر روی شما فرو ریخته است - و این ساختمان روح را نابود خواهد کرد. شما این را تشخیص می دهید. بنابراین ، در اینجا چند کار وجود دارد که باید در اسرع وقت انجام دهید.

 
امیدوارم ... در عمل

I. شما باید از این سبک زندگی فرار کنید. من نگفتم شما باید از احساساتت فرار کن. چگونه می توانید از چیزی که ظاهراً قادر به کنترل آن نیستید فرار کنید؟ نه. هر شخصی ، با وجود تمایلات جنسیتی ، دارای احساسات و ضعف هایی است که به نظر می رسد قوی تر از خودش است. اما وقتی متوجه شدید این احساسات شما را به گناه سوق می دهد ، پس باید اقدامی انجام دهید تا اجازه ندهید آنها شما را به بردگی بکشند. و در بعضی موارد ، این بدان معنی است که شما باید اجرا. منظور من از این امر این است که شما باید این رابطه ناسالم را قطع کنید. این دردناک است. اما همانطور که جراحی دردناک است ، میوه ماندگار سلامتی را نیز به همراه دارد. شما باید بلافاصله خود را از همه اشکال و وسوسه های این سبک زندگی که خود را در آن زنجیر کرده اید ، دور نگه دارید. این ممکن است به معنای یک تغییر بنیادی و ناگهانی در تنظیمات زندگی شما ، روابط ، حمل و نقل و غیره باشد. اما عیسی چنین بیان کرد: "اگر دست شما باعث گناه شما شد ، آن را قطع کنید."و در جای دیگر ، او می گوید ،

چه فایده ای دارد که یک نفر بتواند همه دنیا را بدست آورد و زندگی خود را از دست بدهد؟ (مارک 8:36)

 
II.
هرچه زودتر مستقیماً وارد اعتراف شوید. نزد کشیشی بروید (که می دانید با وفاداری از تعالیم کلیسای کاتولیک پیروی می کند) و گناهان خود را اعتراف کنید. اگر مرحله یک را انجام داده باشید ، این یک a خواهد بود قوی مرحله دو. لزوماً به احساسات شما خاتمه نخواهد داد ، اما شما را مستقیماً در جریان پرشتاب رحمت و قدرت شفابخشی او غرق خواهد کرد. مسیح در این آیین مقدس منتظر شماست ...

 
III. جستجوی کمک. برخی از گرایش ها ، برخی اعتیاد ها و تمایلات وجود دارد که به سختی می توان به سختی از عهده آن برآییم. و این می تواند یکی از آنها باشد ... وقتی عیسی لازاروس را بزرگ کرد ،

مرد مرد بیرون آمد ، دست و پا را با بندهای دفن بست و صورتش را با پارچه ای پیچید. بنابراین عیسی به آنها گفت: "او را باز کنید و بگذارید برود." (یوحنا 11:44)

 عیسی به او زندگی جدیدی بخشید. اما لازاروس هنوز به کمک دیگران احتیاج داشت برای شروع قدم زدن در آن آزادی بنابراین ، شاید لازم باشد یک مدیر معنوی ، گروه پشتیبانی یا مسیحیان دیگری که این سفر را پشت سر گذاشته اند ، پیدا کنید که بتواند به باز کردن "نوارهای دفن" فریب ، تفکر عادی و زخم ها و دژهای درونی باقی مانده کمک کند. این همچنین به شما کمک می کند تا با "احساسات" کنار بیایید. در حالت ایده آل ، این گروه یا فرد با دعا و مشاوره محکم شما را به عیسی مسیح و بهبودی عمیق تر می رساند.

من شما را تشویق می کنم که به عنوان نقطه شروع از این وب سایت بازدید کنید:

www.couragerc.net

سرانجام ، نمی توانم دوباره چقدر استرس داشته باشم اقرار و صرفاً وقت گذراندن قبل از مقدسین شفابخشی و آزادی بی اندازه را برای روح فقیر من به ارمغان آورده است.

 

تصمیم

با خواندن این نامه احتمالاً دو اتفاق رخ می دهد. یکی احساس امید و نوری است که به قلب شما می ریزد. مورد دیگر یک وزن مرده در مورد روح شما خواهد بود که می گوید: "این خیلی سخت است ، خیلی رادیکال است ، بیش از حد کار است! من تغییر می کنم my شرایط چه زمانی من هستم آماده." اما در این لحظه است که شما باید با سر واضح عقب بروید و با خود بگویید ، "نه ، ساختمان معنوی در حال فروپاشی است. من می خواهم بیرون بروم در حالی که هنوز فرصتی دارم! " به این معنا که تفکر هوشمندانه، برای هیچ یک از ما نمی دانیم که آیا از یک لحظه به لحظه دیگر زندگی خواهیم کرد. "امروز روز نجات است، "کتاب مقدس را می گویند."

سرانجام ، شما در این مبارزه تنها نیستید. بسیاری از روح های خوب در آنجا وجود دارند که عمیقا با این مسئله مبارزه کرده اند و لعنتی نیستند. چندین مرد هستند که به طور منظم برای من نامه می نویسند که در سالها در بعضی موارد با جاذبه های همجنس نیز سر و کار داشته اند. آنها زندگی عفیفانه ای دارند ، مطیع مسیح هستند و نمونه های زنده ای از عشق و رحمت او هستند (حتی بعضی از آنها به ازدواج های سالم و شاد دگرجنسگرایی ادامه داده و صاحب فرزند شده اند.) شما تا چنین شاهد باشد. به یاد داشته باشید ، خدا ما را "زن و مرد" قرار داده است. هیچ شرطی وجود ندارد. اما گناه این تصویر را به شکلی یا دیگری برای همه ما پیچانده و تحریف کرده است و متأسفانه جامعه می گوید این طبیعی و قابل قبول است. قلب شما خلاف این را به شما می گوید. اکنون این مسئله است که بگذاریم خدا آن را از بین ببرد. و با این کار ، خواهید دید که خدا واقعاً کیست و شما واقعاً کی هستید. او برای گرفتن شما بیرون است ، بله -تا ابد با او باشم. صبور باشید ، دعا کنید ، مقدسات را دریافت کنید و وقتی زمان فرار است دوید-خوب دویدن ، بد دویدن نیست. از گناهی که شما را نابود می کند فرار کنید و به سوی کسی که واقعاً شما را دوست دارد فرار کنید.

آینده ای که با مسیح در پیش رو دارید ، همیشه ایمن خواهد بود ، اما همیشه امیدوار است ، حتی اگر ممکن است به معنای حمل صلیب سنگین باشد. و کسی که دو هزار سال پیش سنگین تر بود ، قول می دهد که اگر آن را با خود حمل کنی ، یک رستاخیز.

و غمهای این روز فراموش خواهد شد ...

 

دو سال بعد…

مارک عزیز ،

من فقط می خواستم برایتان بنویسم و ​​به شما اطلاعاتی را درباره آنچه که از زمان نوشتن اولین بار در مورد مبارزاتم با جذابیت همجنس برای شما نوشتم ، ارائه دهم. وقتی به شما در مورد گناهان فانی و مجاهدت هایی که تجربه کردم نوشتم ، واقعاً از همه چیز درباره خودم بدم می آمد. من از آن زمان یاد گرفته ام که خدا ما را بدون قید و شرط دوست دارد و صلیب من را پذیرفته است. کار آسانی نبوده است ، اما با اعتراف و هر روز نبرد برای پاکی ، همه ارزش آن را برای جلال خدا دارند. 

اندکی پس از نوشتن شما ، کار خود را به عنوان یک عکاس از اشیا عتیقه ترک کردم و الهام گرفتم که داوطلب شوم و در کارهای طرفدار زندگی کار کنم. من شروع کردم به تمرکز کردن خودم و قرار دادن آن در کار خدا. من با یکی از دوستانم که فرزندش را به علت سقط جنین از دست داد به یک عقب نشینی در تاکستان ریچل رفتیم و ما در حال شروع دومین رویداد نماز و اعتراض مسالمت آمیز در کلینیک والدین برنامه ریزی شده هستیم ( 40 روز برای زندگی.) ما همچنین با یک راهبه در لباسشویی ملاقات کردیم ، و او ما را به برخی از دوستانش که مهاجر و پناهنده هستند ، معرفی کرد و ما در حال کار برای کار با مهاجران و پناهندگان در شهر خود هستیم که لباس تهیه می کنند ، غذا ، کار و مراقبت های بهداشتی. من همچنین به عنوان مشاور در زندان محلی خود داوطلب شده ام ...

من واقعاً آموخته ام که با دادن ، داوطلب کردن ، ارائه مبارزات ، برداشتن افکار از خودم و تسلیم شدن در برابر خدا هر روز بیشتر ، زندگی معنادارتر ، هدفمند و پربارتر می شود. صلح ، شادی و عشق به خدا روشن تر می شود. تعهدی که نسبت به توده ، اعتراف ، ستایش ، دعا و تلاش برای روزه داری قائل شده ام ، در تبدیل مستمر من نیز تقویت و دلگرم کننده است. من اخیراً با ایوان بیننده از Medjugorje ملاقات کردم ، و او اظهار داشت که تغییر دین ما مادام العمر است ، که رابطه ما با خدا یک رابطه واقعی است و هرگز نباید آن را ترک کنیم. من همیشه همه چیز را نمی فهمم ، اما ایمان در واقع اعتقاد به چیزی است که نمی توانیم اثبات کنیم - و خداوند می تواند کوه هایی را حرکت دهد که غیر قابل عبور به نظر می رسند. 

 

بیشتر خواندن:

پیام های امید:

 

 

 

اینجا را کلیک کنید لغو اشتراک or اشتراک به این مجله 

 

چاپ دوستانه، PDF و ایمیل
نوشته شده در صفحه اصلی, روح و روان.

نظرات بسته شده است.