روح فلج شده

 

آنجا زمانهایی هستند که آزمایشات بسیار شدید ، وسوسه های بسیار شدید ، احساسات چنان درگیر هستند که یادآوری بسیار دشوار است. من می خواهم نماز بخوانم ، اما ذهنم می چرخد. من می خواهم استراحت کنم ، اما بدنم لرزیده است. می خواهم باور کنم اما روح من با هزار تردید کشتی می گیرد. گاهی اوقات ، این لحظات از است جنگ معنوی -حمله دشمن برای دلسرد كردن و سوق دادن روح به گناه و ناامیدی ... اما با این وجود خداوند اجازه داده است كه روح بتواند ضعف و نیاز مستمر خود به او را ببیند و بنابراین به منبع قدرت خود نزدیك شود.

مرحوم پدر جورج کوسیکی ، یکی از "پدربزرگ های" معروف ساختن پیام رحمت الهی که برای سنت فاوستینا نازل شد ، پیش نویس کتاب قدرتمند خود را برای من ارسال کرد ، سلاح فاوستینا ، قبل از اینکه از دنیا برود. پدر جورج تجربیات حمله روحانی را که سنت فاوستینا از آن عبور کرده شناسایی می کند:

حملات بی اساس ، بیزاری از خواهران خاص ، افسردگی ، وسوسه ها ، تصاویر عجیب و غریب ، نمی توانست خودش را هنگام نماز به یاد بیاورد ، گیجی ، نمی تواند فکر کند ، درد عجیبی داشت و گریه می کرد. - پدر جورج کوسیکی ، سلاح فاوستینا

او حتی برخی از "حملات" خود را از جمله "کنسرت" سردرد ... خستگی ، ذهن ترد ، سر "زامبی" ، حملات خواب آلودگی هنگام نماز ، الگوی خواب نامنظم ، علاوه بر شک ، ظلم ، اضطراب ، و نگران باشید

در مواقعی از این دست ، ممکن است ما با مقدسین همذات پنداری نکنیم. ما نمی توانیم خود را به عنوان یاران نزدیک عیسی مانند جان یا پیتر تصور کنیم. احساس می کنیم حتی از زن زناکار یا خونریزی دهنده که او را لمس کرده است بی لیاقت تریم. ما حتی احساس نمی کنیم مانند جذامیان یا نابینای بتسیدا با او صحبت کنیم. مواقعی وجود دارد که ما به راحتی احساس می کنیم فلج شده

 

پنج پارالیتیک

در مثل فلج ، كه از سقف به پاي عيسي پايين آمد ، بيمار چيزي نمي گويد. ما تصور می کنیم که او می خواهد شفا یابد ، اما البته قدرت نداشت حتی خودش را به پای مسیح برساند. مال خودش بود دوستان که او را پیش چهره رحمت آورد.

"فلج کننده" دیگر دختر یایروس بود. او در حال مرگ بود. حتی اگر عیسی گفت ، "بگذار بچه های کوچک به من مراجعه کنند" ، اما او نتوانست. هنگامی که جریوس صحبت می کرد ، او درگذشت ... و بنابراین عیسی نزد او رفت و او را از مرگ زنده کرد.

لازاروس نیز مرده بود. پس از آنکه مسیح او را بزرگ کرد ، لازاروس از مقبره خود زنده و در بندهای دفن بسته شد. عیسی به دوستان و خانواده خود دستور داد تا پارچه های دفن را بردارند.

بنده این صدیق نیز یک "فلج" بود که نزدیک مرگ بود ، خیلی بیمار بود که نمی توانست نزد خود عیسی بیاید. اما هیچ یک از این صدها نفر خود را شایسته ورود عیسی به خانه خود ندانستند و از خداوند خواستند که فقط یک کلمه شفا بگوید. عیسی چنین کرد و بنده شفا یافت.

و سپس یک "دزد خوب" وجود دارد که "فلج کننده" نیز بود ، دستها و پاهایش را روی صلیب میخکوب کرد.

 

"دوستان" پارالایتیک

در هر یک از این نمونه ها ، "دوستی" وجود دارد که روح فلج را به حضور عیسی می آورد. در حالت اول ، یاوران کم کننده فلج از طریق سقف نمادی از روحانیت از طریق اعترافات مقدس ، من نزد کشیش "همانطور که هستم" می آیم ، و او ، نماینده ی عیسی ، مرا در برابر پدری قرار می دهد که سپس تلفظ می کند ، همانطور که مسیح با فلج کننده گفت:

کودک ، گناهان تو آمرزیده شده است ... (مارک 2: 5)

ژایروس نماینده همه کسانی است که برای ما دعا و شفاعت می کنند ، از جمله کسانی که ما هرگز ملاقات نکرده ایم. هر روز ، در توده ها در سراسر جهان ، م faithfulمنان دعا می کنند ، "... و من از مریم مقدس ، همه فرشتگان و مقدسین ، و شما و برادران و خواهرانم می خواهم که برای من برای خداوند ، خدای ما دعا کنید."

فرشته دیگری آمد و در كنار محراب ایستاد و یك عطر بخور طلا در دست داشت. مقدار زیادی بخور به او داده شد تا همراه با دعای همه مقدسین ، بر روی محراب طلا که قبل از تخت بود ، بخورد. دود بخور همراه با دعاهای مقدسین از دست فرشته پیش خدا بلند شد. (Rev 8: 3-4)

این دعاهای آنها است که آن لحظات ناگهانی فضل را هنگام عیسی به وجود می آورد به ما می آید وقتی نمی توانیم او را بیابیم. عیسی برای کسانی که دعا می کنند و شفاعت می کنند ، مخصوصاً برای عزیزانی که از ایمان دور شده اند ، همانطور که با یایروس کرد به آنها گفت:

نترس؛ فقط ایمان داشته باش (مك 5:36)

در مورد ما که فلج شده ایم ، مانند دختر ژایروس بسیار ضعیف و پریشان شده ایم ، فقط باید به سخنان عیسی که به یک شکل یا شکل دیگر بیان خواهد شد توجه کنیم و آنها را به خاطر غرور یا خود ترحم رد نکنید:

"چرا این هیاهو و گریه؟ کودک نمرده است اما خوابیده است ... من به شما می گویم دختر کوچک ، برخیز! .. "[عیسی] گفت که باید چیزی برای خوردن به او بدهند. (Ml 5:39. 41 ، 43)

یعنی عیسی به روح فلج شده می گوید:

چرا این همه هیاهو و گریه مثل اینکه گم شده ای؟ آیا من چوپان خوب نیستم که دقیقاً برای گوسفندان گمشده آمده ام؟ و من اینجا هستم! اگر LIFE شما را پیدا کرده باشد ، شما نمرده اید. اگر راه به شما رسیده باشد ، گم نشده اید. اگر حقیقت با شما صحبت کند شما لال نیستید. برخیز روح ، حصیرت را بردار و راه برو!

یک بار ، در زمان ناامیدی ، به پروردگار ابراز تاسف کردم: "من مانند یک درخت مرده هستم ، که اگرچه در کنار رودخانه ای روان می شود ، اما قادر به کشیدن آب به روح من نیست. من می مانم ، بدون تغییر ، هیچ ثمری نمی دهم. چگونه باور نمی کنم که لعنت شده ام؟ » پاسخ حیرت انگیز بود - و من را بیدار کرد:

اگر نتوانستی به خوبی من اعتماد کنی ، لعنت می شوی. تعیین زمان یا فصلی که درخت میوه می دهد ، به عهده شما نیست. خودت را قضاوت نکن اما مدام در رحمت من بمان.

سپس لازاروس است. گرچه از مرگ زنده شده بود ، اما همچنان به پارچه های مرگ محدود بود. او نماینده روح مسیحی است که نجات یافته است - به زندگی جدید رسیده است - اما هنوز توسط گناه و دلبستگی ، "توسط... اضطراب دنیوی و فریب ثروت [که] کلمه را خفه می کند و ثمری ندارد”(مت 13:22). چنین نفسی در تاریکی راه می رود ، به همین دلیل عیسی در راه خود به مقبره لازاروس گفت ،

اگر کسی در روز راه برود ، لکنت نمی کند ، زیرا نور این دنیا را می بیند. اما اگر کسی شب راه برود ، لکنت می کند ، زیرا نور در او نیست. (یوحنا 11: 9-10)

چنین فلج کننده ای برای رهایی او از چنگال مرگبار گناه به وسایل خارج از خود او بستگی دارد. کتاب مقدس ، یک مدیر معنوی ، تعالیم مقدسین ، سخنان یک اعتراف دانا ، یا سخنان دانش از یک خواهر یا برادر ... اینها سخنان حقیقت که می آورد زندگی و توانایی ایجاد یک جدید راه. کلماتی که اگر او به اندازه کافی عاقل و فروتن باشد ، او را آزاد می کند
از مشاوره هایشان اطاعت کنند.

من رستاخیز و زندگی هستم. هرکس به من ایمان بیاورد ، حتی اگر بمیرد ، زنده خواهد ماند و هرکسی که زندگی کند و به من ایمان داشته باشد هرگز نخواهد مرد. (یوحنا 11: 25-26)

عیسی مسیح با دیدن چنین روحی که در دام خواسته های مسموم خود گرفتار شده است ، نه به محکومیت بلکه به دلسوزی منتقل می شود. در مقبره لازاروس ، کتاب مقدس می گوید:

عیسی گریست. (یوحنا 11:35)

خادم صبا نوع دیگری از فلج بود که به دلیل بیماری قادر به ملاقات خداوند در جاده نبود. و بدین ترتیب ، صبا از طرف او نزد عیسی آمد و گفت ،

پروردگارا ، خودت را به دردسر نینداز ، زیرا من لیاقت این را ندارم که تو زیر سقف من وارد شوی. بنابراین ، من خودم را شایسته نمی دانم که به نزد شما بیایم. اما کلمه را بگو و بنده من شفا یابد. (لوقا 7: 6-7)

این همان دعایی است که ما قبل از بعثت مقدس می خوانیم. وقتی این دعا را از صمیم قلب و با همان تواضع و اعتماد صدتایی انجام می دهیم ، عیسی خودش - بدن ، خون ، روح و روح - را به روح فلج خواهد رساند ، و می گوید:

من به شما می گویم ، حتی در اسرائیل نیز چنین ایمانی پیدا نکرده ام. (لک 7: 9)

چنین کلماتی ممکن است برای نفس فلجی که به شدت تحت تأثیر شرایط روحی خود قرار گرفته ، احساس می کند مانند مادر ترزا چنین نیست:

جای خدا در روح من خالی است. هیچ خدایی در من نیست. وقتی درد اشتیاق بسیار زیاد است - من فقط آرزو می کنم و آرزو می کنم برای خدا ... و آن وقت احساس می کنم او مرا نمی خواهد - او آنجا نیست - خدا مرا نمی خواهد.  - مادر ترزا ، با نور من بیا، برایان Kolodiejchuk ، MC ؛ صفحه 2

اما عیسی واقعاً از طریق مساجد مقدس به روح رسیده است. با وجود احساسات او ، عمل ایمان اندک روح فلج ، که شاید "به اندازه یک دانه خردل" باشد ، کوهستان را به سادگی باز کرده و دهان خود را برای پذیرایی پروردگار باز کرده است. دوست او ، "صدتایی" او در این لحظه است فروتنی:

ای خدا ، فداکاری من یک روح مطبوع است. خدایا ، دل شکسته و فروتن است ، تو انزجار نمی کنی. (مزمور 51:19)

او نباید شک کند که او آمده است ، زیرا او او را در لباس نان و شراب بر زبان خود احساس می کند. او فقط باید قلب خود را فروتن و باز نگه دارد ، و خداوند واقعاً با او در زیر سقف قلب او "شام" خواهد کرد (رجوع کنید به Rev 3:20).

و سرانجام ، "دزد خوب" وجود دارد. چه کسی "دوستی" بود که این فلج فقیر را برای عیسی آورد؟ رنج کشیدن. این رنجی است که توسط خود ما و دیگران تحمیل شده است ، رنج می تواند ما را در یک وضعیت درماندگی کامل قرار دهد. "دزد بد" اجازه نداد که رنج او را پاک کند ، بنابراین او را کور کرد تا عیسی را در میان آن تشخیص دهد. اما "دزد خوب" تصدیق کرد که او بود نه بی گناه و اینکه میخ ها و چوبهایی که او را بسته بودند وسیله ای برای انجام توبه ، برای پذیرش آرام اراده خدا در لباس مبدل آزار دهنده بود. در همین رها کردن بود که او چهره خدا را شناخت ، همانجا در کنار او.

این کسی است که من او را تأیید می کنم: مرد فرومایه و شکسته ای که از حرف من می لرزد ... خداوند به نیازمندان گوش می دهد و بندگان خود را به زنجیر نمی اندازد. (Is 66: 2؛ Ps 69:34)

در همین درماندگی بود که او عیسی را خواست که هنگام ورود به پادشاهی او او را به یاد آورد. و در کلماتی که باید بزرگترین گناهکار - دراز کشیده روی تختی که با عصیان خود ایجاد کرده است - بزرگترین امید را بدهد ، عیسی پاسخ داد:

آمین ، من به تو می گویم ، امروز تو در بهشت ​​با من خواهی بود. (لوقا 23:43)

 

راه پیش رو

در هر یک از این موارد ، فرد فلج سرانجام برخاست و دوباره راه افتاد ، از جمله دزد خوب که پس از اتمام سفر خود در وادی تاریکی ، در میان مراتع سبز بهشت ​​قدم زد.

من به تو می گویم ، برخیز ، تشک خود را بردار و به خانه برو. (مك 2:11)

خانه برای ما به سادگی است خواست خدا. در حالی که ممکن است هر از چند گاهی دوره های فلج را پشت سر بگذاریم ، حتی اگر نتوانیم خود را به یاد بیاوریم ، باز هم می توانیم در خواست خدا باقی بمانیم. ما حتی می توانیم وظیفه لحظه ای را انجام دهیم حتی اگر جنگی در روح ما بیداد کند. زیرا "یوغ آسان و سنگین است". و ما می توانیم به آن "دوستان" اعتماد کنیم که خداوند در لحظه نیاز ما را برای ما ارسال خواهد کرد.

فلج ششم بود. خود عیسی بود. در ساعت رنج و عذاب ، او از نظر اندوه و ترس از راهی که پیش روی او بود ، ذات انسانی خود را "فلج" کرد.

"روح من حتی تا مرگ غمگین است ..." او چنان در عذاب بود و چنان دعا کرد که عرقش مانند قطره های خون روی زمین افتاد. (مت 26:38 ؛ لك 22:44)

در طی این درد و رنج ، یک "دوست" نیز برای او فرستاده شد:

... برای تقویت او فرشته ای از آسمان برای او ظاهر شد. (لک 22:43)

عیسی دعا کرد ،

ابا ، پدر ، همه چیز برای تو امکان پذیر است. این جام را از من دور کن ، اما نه آنچه می خواهم بلکه آنچه تو خواهی. (مك 14:36)

با این اوصاف ، عیسی برخاسته و سکوت راه اراده پدر را پیمود. روح فلج کننده می تواند از این امر بیاموزد. وقتی ما در خشکی نماز خسته ، ترسیدیم و کلمات را از دست داده ایم ، کافی است در محاکمه به سادگی در خواست پدر باقی بمانیم. کافی است که با ایمان کودکانه عیسی سکوت از جام رنج بنوشیم:

اگر احکام مرا حفظ کنید ، در عشق من باقی خواهید ماند ، همانگونه که من احکام پدرم را نگه داشته ام و در عشق او باقی مانده ام. (یوحنا 15:10)

 

اولین بار در 11 نوامبر 2010 منتشر شد. 

 

خواندن مرتبط

آرامش در حضور ، نه غیبت

در رنج ، دریاهای بلند

فلج

یک سری از نوشته ها در مورد ترس: فلج شده توسط ترس



 

چاپ دوستانه، PDF و ایمیل
نوشته شده در صفحه اصلی, روح و روان.

نظرات بسته شده است.