بمان ، و سبک باش

 

این هفته ، من می خواهم شهادت خود را با خوانندگان به اشتراک بگذارم ، با شروع به وزارت من ...

 

L' تشریفات خشک بود. موسیقی وحشتناک بود. و جماعت دور و منفصل بود. هر زمان که حدود 25 سال پیش Mass را از کلیسای خود ترک می کردم ، بیشتر از زمانی که وارد می شدم احساس انزوا و سرما می کردم. علاوه بر این ، در اوایل بیست سالگی من ، می دیدم که نسل من کاملا از بین رفته است. من و همسرم یکی از معدود زوج هایی بودیم که هنوز به ماس رفتیم.ادامه مطلب

موسیقی یک درب است…

رهبری عقب نشینی جوانان در آلبرتا ، کانادا

 

این ادامه شهادت مارک است. قسمت اول را می توانید در اینجا بخوانید: "بمان ، و سبک باش".

 

AT در همان زمان که خداوند قلب من را دوباره برای کلیسای خود آتش زد ، مرد دیگری ما را به عنوان "بشارت جدید" دعوت می کرد. پاپ ژان پل دوم این موضوع را به عنوان مضمون اصلی عهد مقدس خود قرار داد و با جسارت اظهار داشت که "بشارت دادن مجدد" به یک باره ملل مسیحی که اکنون ضروری است. وی گفت ، "كل كشورها و ملتهایی كه قبلاً دین و زندگی مسیحی در آنها رونق داشت ،" در حال حاضر "زندگی می كردند" مثل اینكه خدا وجود نداشته باشد. "[1]کریستیفیدل لایچی، n 34؛ واتیکان.واادامه مطلب

پانویسها و منابع

پانویسها و منابع
1 کریستیفیدل لایچی، n 34؛ واتیکان.وا

آتش پالایشگر

 

آنچه در زیر است ادامه شهادت مارک است. برای خواندن بخشهای I و II ، به "شهادت من ".

 

WHEN این به جامعه مسیحیان می رسد ، یک اشتباه مهلک این است که فکر کنیم می تواند بهشت ​​روی زمین باشد همیشه. واقعیت این است که ، تا زمانی که به محل زندگی ابدی خود نرسیم ، طبیعت انسان در تمام ضعف ها و آسیب پذیری های خود خواهان یک عشق بدون پایان است ، و یک فرد مستمر برای دیگری می میرد. بدون این ، دشمن جایی برای کاشتن بذر تفرقه پیدا می کند. خواه جامعه ازدواج باشد ، خانواده ، یا پیروان مسیح ، صلیب باید همیشه قلب زندگی آن باشد. در غیر این صورت ، جامعه سرانجام تحت سنگینی و اختلال عملکرد خود-دوستانه فرو خواهد ریخت.ادامه مطلب

یادگیری ارزش یک روح

مارک و لیا در کنسرت با فرزندانشان ، 2006

 

شهادت مارک ادامه دارد ... شما می توانید قسمتهای I - III را اینجا بخوانید: شهادت من.

 

HOST و تهیه کننده نمایش تلویزیونی خودم. یک دفتر اجرایی ، وسیله نقلیه شرکت ، و همکاران عالی این کار عالی بود.ادامه مطلب

به دیوار فراخوانده شد

 

شهادت مارک امروز با قسمت پنجم به پایان می رسد. برای خواندن بخشهای I-IV ، بر روی کلیک کنید شهادت من

 

نه فقط خداوند می خواست بدون شک من بدانم ارزش یک روح، بلکه همچنین چقدر نیاز داشتم که به او اعتماد کنم. وزارت من در آستانه فراخواندن در جهتی بود که من پیش بینی نمی کردم ، هرچند که او سالها قبل از آن "مرا هشدار داده بود" موسیقی دری است برای بشارت… به کلمه اکنون. ادامه مطلب

ذات

 

IT در سال 2009 بود که من و همسرم به همراه هشت فرزندمان به کشور مهاجرت کردیم. با احساساتی متفاوت از شهر کوچکی که در آن زندگی می‌کردیم بیرون آمدم... اما به نظر می‌رسید که خدا ما را هدایت می‌کند. ما یک مزرعه دورافتاده را در وسط ساسکاچوان، کانادا پیدا کردیم که در بین زمین‌های بی‌درخت وسیعی قرار داشت که فقط از طریق جاده‌های خاکی قابل دسترسی بود. واقعاً ما نمی‌توانستیم چیز دیگری بپردازیم. شهر مجاور حدود 60 نفر جمعیت داشت. خیابان اصلی مجموعه ای از ساختمان های عمدتاً خالی و فرسوده بود. مدرسه خالی و متروکه بود. بانک کوچک، اداره پست و خواربارفروشی پس از ورود ما به سرعت بسته شد و هیچ دری به جز کلیسای کاتولیک باز نشد. این یک پناهگاه دوست داشتنی از معماری کلاسیک بود - به طرز عجیبی برای چنین جامعه کوچکی بزرگ است. اما عکس‌های قدیمی نشان می‌دهد که در دهه 1950، زمانی که خانواده‌های بزرگ و مزارع کوچک وجود داشت، آن پر از اجتماع بود. اما اکنون، تنها 15-20 نفر در مراسم عبادت یکشنبه حضور داشتند. عملاً هیچ جامعه مسیحی وجود نداشت که بتوان از آن صحبت کرد، مگر تعداد انگشت شماری از سالمندان مؤمن. نزدیکترین شهر تقریبا دو ساعت راه بود. ما بدون دوست، خانواده و حتی زیبایی طبیعتی بودیم که در اطراف دریاچه ها و جنگل ها با آن بزرگ شدم. من متوجه نشدم که ما تازه به "کویر" نقل مکان کرده ایم…ادامه مطلب