معجزه پاریس

parisnighttraffic.jpg  


I فکر می کردم ترافیک در رم وحشی است. اما فکر می کنم پاریس دیوانه تر است. ما با دو ماشین پر برای یک شام با یکی از اعضای سفارت آمریکا به مرکز پایتخت فرانسه رسیدیم. فضای پارکینگ در آن شب به اندازه برف در ماه اکتبر نادر بود ، بنابراین من و راننده دیگر بار انسانی خود را رها کردیم و به امید باز شدن فضایی شروع به رانندگی در اطراف بلوک کردیم. آن زمان بود که اتفاق افتاد. من سایت اتومبیل دیگر را گم کردم ، چرخشی اشتباه گرفتم و ناگهان گم شدم. مانند فضانوردی که در فضا اشباع نشده است ، من شروع به مکیدن به مدار جریانهای بی نظم و پایدار و بی پایان ترافیک پاریس می کنم.

موتورها در هر دو طرف ماشین من بزرگ نمایی می کردند که در چند اینچ از درهای من قرار دارد. من فکر کردم آیا آنها آرزوی مرگ دارند یا این طبیعی است. به نظر می رسید هیچ چیز عادی در آن وجود ندارد. ترافیک غیر انسانی ، بقا از همه ، هر انسانی برای خودش احساس می کرد. ماشینها آزادانه من را قطع کردند. در این دوربرگردان ها ، رانندگان مانند جریان موش هایی که از لوله فاضلاب بیرون می آمدند ، به خیابان های فرعی سرازیر می شدند. من یک اتوبوس تور 40 فوت را با هفت بچه و یک همسر با سرعت 60 مایل در ساعت از آزادراه LA پایین رانده ام. این یک مقایسه رانندگی یکشنبه بود.

ناگهان داشتم از روی یک پل هوایی در حال عبور از یک سیاه چاله در بیابان شهری بودم که تلفن همراه زنگ زد. این میزبان من از سفارت بود. او عذرخواهی کرد: "من سوار اتوبوس می شوم." "من این خیابان ها را نمی رانم بنابراین نمی دانم چگونه شما را راهنمایی کنم. اوه ... آیا می توانید نام خیابانی را که در آن هستید قرار دهید؟ " در تلاش برای ماندن در لاین خود هنگام تماشای ضرب وشتم در حال ظهور در اطراف من (حداقل ضرب وشتم برای من) ، من هم نمی توانستم علائم خیابان ها را تشخیص دهم! "علائم شکوفه کجاست؟" ناامیدانه پرسیدم. "شما باید نگاه کنید ... دیدن آنها سخت است ... من ... "او چیز دیگری گفت ، لحن صدای او همه چیز را می گفت. تو الان خودت هستی. هر دو می دانستیم. یافتن راه بازگشت معجزه خواهد بود زیرا ماشین دیگر برای رسیدن به آنجا تمام پیمایش ها را انجام داد.

من در جاده فرعی خاموش شدم ، به دنبال کابینی که سعی داشت جلوی سایر ترافیک را بگیرد. توانستم لحظه ای پارک کنم ، نفسی بکشم و فکر کنم. آن وقت است که در قلبم شنیدم:

علامت گذاری کنید ، شما باید به صدای من گوش دهید. شما باید یاد بگیرید که در هرج و مرجی که در حال آمدن است ، من را بشنوید ...

فهمیدم. خوب ، پروردگار. روی صندلی خود نشستم و احساس کردم وضوح و شفافیتی مانند پیدا کردن نقطه شیرین یک ایستگاه رادیویی روی یک گیرنده دستگیره چرخشی قدیمی در روح من وارد شده است. اکنون احساس جهت من کاملاً در زیر شب ابری از بین رفته بود. بنابراین من تازه شروع به رانندگی کردم. "صدای" درونی که من با آن تنظیم شده بودم ادامه یافت.

آن ماشین را دنبال کن!

من کردم.

به سمت چپ برو، به سمت چپ برگرد.

چند بلوک رفتم.

برگرد اینجا

این برای چند دقیقه ادامه داشت ، یک دستورالعمل به ظاهر تصادفی تا سرانجام من خیابانی را باریک کردم که مجبور شدم برای جلوگیری از تراشیدن ماشینهای پارک شده در هر دو طرف ، کند حرکت کنم. بعد سرم را بلند کردم. و آنجا در مقابل من یک تقاطع آشنا به نظر می رسید. به سمت راست خود نگاه کردم و در آنجا نسبت به ناباوری حیرت زده ام درب ورودی آپارتمان دوست پاریسی ام بود.

"سلام. مارک است. »از طریق تلفن همراه گفتم. "فکر کنم جلوی آپارتمانت باشم!”یک دقیقه بعد ، دوستم در پیاده رو بود. ما ماشین را پارک کردیم و به طرف آپارتمان او برگشتیم که در آنجا گروهی از دوستان نگران با تشویق فکر کردند که من در فضای خود جبران ناپذیر گشته ام ، تشویق کردند. ما به سرعت آن را "معجزه پاریس" لقب دادیم.

 

یک درس اعتماد

این یک درس قدرتمند برای من بود ، یا شاید تظاهرات کلمه بهتری است شک ندارم که خدا آنجا بود که مرا راهنمایی می کرد. برای لحظه ای ، بهشت ​​حجاب را پوست گرفت و درست در زمانی که من به آن احتیاج داشتم ، مداخله کرد. با تأمل در این مورد ، بعداً فهمیدم که این "معجزه" همانقدر که برای من بود برای شما بود. پیامی در تاریکی که خداوند در هرج و مرجی که به دنیای سرکش ما می آید از ما مراقبت خواهد کرد. اما من همچنین می فهمم که اگر بخواهم فردا به پاریس بروم و دوباره خداوند را راهنمایی کنم ، احتمالاً کاملاً گم خواهم شد. خدا یک ماشین فروش کیهانی نیست که هر وقت بخواهیم بتوانیم آن را دستکاری کنیم. مشیت الهی او ... وقتی لازم است بیاید. همیشه اما ما همچنین باید آماده همکاری با آن باشیم. ما باید نقشه ها ، GPS یا قطب نما را داشته باشیم. برنامه ها ، عقل سلیم و اهداف ما. اما پس از آن ، ما باید به اندازه کافی مطیع باشیم تا وقتی برنامه ها و دستگاه های منظم سفارش داده شده ما از کار می افتند ، "با جریان کار کنیم".

یعنی اگر من تمام شب گم می شدم ، خدا هنوز با من بود ، اما اراده الهی او برای هدفی متفاوت به روشی دیگر عمل می کرد. این که در آن لحظه رها شدن کاملاً واضح ، مجبور بودم به خدا توکل کنم ، مشکلی هم نبود.

این نیز یک معجزه و شاید جالب تر بود.

 

اولین بار در تاریخ 3 نوامبر 2009 منتشر شد.

 

 
برکت و سپاس از حمایت شما!

برای مشترک شدن ، کلیک کنید اینجا کلیک نمایید.

 

 

چاپ دوستانه، PDF و ایمیل
نوشته شده در صفحه اصلی, علائم و برچسب , , , , , , , , .