جایی که بهشت ​​زمین را لمس می کند

قسمت سوم

دعای صبح 1

 

IT ساعت 6 صبح بود که اولین زنگ های نماز صبح در دره به صدا درآمد. بعد از اینکه به لباس کارم فرو رفتم و کمی صبحانه گرفتم ، برای اولین بار به سمت کلیسای اصلی بالا رفتم. در آنجا ، دریای كمی از حجابهای سفید كه لباسهای آبی را در بر گرفته بود ، با شعار صبحگاهی اثیری از من استقبال كرد. در حال چرخش به سمت چپ من ، آنجا بود ... عیسی، در یک مقدس بزرگ در هیئت مقدس متبرک حاضر شده است. و گویا زیر پایش نشسته بود (همانطور که مطمئناً بارها و بارها او را در مأموریت خود در زندگی همراهی می کرد) ، تصویری از بانوی گوادالوپ بود که در ساقه حک شده است.

هیولایی

دوباره نگاهم را به سمت راهبه ها و چند جوان تازه وارد چرخاند ، بلافاصله مشخص شد که من در حضور عروسهای مسیح ایستاده ام ، که آهنگ عشق خود را برای او می خوانند. برای من دشوار است که کلمات را بیان کنم ، اما از همان لحظه به بعد فوراً فهمیدم که چرا آسمان در این مکان زمین را لمس می کند. زیرا یکی از نشانه های مهم حضور ماریان این است که او فرزندان خود را به عشق عمیق تر و اصیل به عیسی مسیح در مسجد مقدس هدایت می کند. او به کسانی که او را دوست دارند ، و او را می پرستند ، شعله عشق در قلب پاک خود می سوزد، شعله ای که برای خدای او و سپس برای همه کسانی که او دوست دارد می سوزد.

به ضبط کوچکی که از نماز صبح ضبط کردم گوش دهید ...

پس از چند لحظه سکوت آرام ، غوطه ور شدن در صحنه عمیق حضور مسیح که در بالای دره معلق است انگار روی همه دنیا نشسته است ، من به محل کار منتقل شدم. و در آنجا ، با دومین نشانه بزرگ حضور فعال مریم مواجه شدم: میوه صدقه. در حدود 80 فوت طول و چهل فوت عرض ، آشپزخانه سوپ ایستاده بود که هموطنان کانادایی من شروع به ساخت آن کرده بودند. احساس عجیبی بود ، اما احساس می کردم چوبهای آن را می بوسم! این ساختمان معمولی نبود. این بود که یک ناهارخوری برای مسیح.

زیرا من گرسنه بودم و شما به من غذا می دادید ... غریبه ای و از من استقبال کردید ... آمین ، من آشپزخانه 2به تو بگو ، هر کاری که برای یکی از این حداقل برادران من کردی ، برای من انجام دادی. (مت 25:35 ، 40)

من غرق در شادی و افتخار شدم که توانستم در یک چیز کاملاً مشخص برای عیسی در آن شرکت کنم حداقل برادران من. این مثل ریختن پول در یک سبد جمع آوری برای یک مبلغ ملاقات کننده در کلیسا ، یا حمایت مالی از کودکی در یک کشور خارجی بسیار دور نبود ... این ملموس بود ... هر میخ ، هر تخته ، هر کاشی ... همه اینها سرانجام سر را می پوشاند از مسیح ، پنهان در لباس مبدل ناراحت کننده فقرا. 

با این وجود ، چیزی به من گفت که ساختن این آشپزخانه آشپزی فراتر از درخواست مادر ما برای آمدن به کوه تبور است ، نامی که مادر لیلی به این کوه داده است. اگر این یک پیام عمیق تر بود برنامه که احساس کردم بانوی ما افشاگر است.

در ساعت 11:30 صبح ، زنگ ها به صدا درآمد و نماز میانه صبح را نشانه گرفت ، و سپس در ظهر مسعود کرد. در گرمای 95 فارنهایت که غرق در عرق و گرد و غبار بودیم ، به خانه Novitiate که مقر اصلی کانادا بود بازگشتیم. با تغییر لباس های سبک تر ، خود را به کلیسای اصلی رساندیم. به زودی ، با برپا داشتن مقدسات مقدس ، زنگ ها به صدا در آمد ، راهبه ها در حالی که مثل اینکه یک پادشاه حیاط خود را ترک می کند ، در عمق تعظیم فرود می آیند. و سپس Mass شروع شد.

و شروع کردم به گریه کردن. آواز راهبه ها آنقدر پاک ، آنقدر مسح ، آنقدر زیبا بود که من به همراه چند نفر از همراهانم به قلب من سوراخ شده بودند. در واقع ، در بعضی مواقع در هنگام برگزاری مراسم تشییع و به دنبال آن ، به نظر می رسید که گروه کر بزرگی در پشت سر من آواز می خواند ، و با این حال ، به غیر از یک سخنران که سه کانتور اصلی را طراحی می کند ، همه راهبه ها در مقابل من بودند. من مدام برمی گشتم و نگاه می کردم ببینم چه کسی پشت سر من است ، اما کسی نبود (من از دیدن گروه کر فرشتگان در یک لحظه تعجب نمی کردم!). در واقع ، برای دوازده روز آینده ، در هر مراسم ، از نظر جسمی نمی توانستم گریه کنم. گویی درهای رحمت الهی باز شده بود ، و هر نعمت معنوی در آسمانها داشت روی قلبم ریخته می شد [1]رجوع کنید به Eph 1: 3 این همانطور بود که بانوی ما گفت قبل از ترک کانادا خواهد بود: یک زمان از طراوت

به ضبط کوچکی از حسنا گوش دهید

 

استخوان های خشک

و سپس اولین قرائت دسته جمعی انجام شد ، قرائتی که شانزده سال پیش مرا به لرزه درآورد و گویی پیشگویی برای زمانه ما است. در واقع ، این یک بخش اصلی از چشم انداز خدا برای خدمت من بود.استخوان های خشک من اینجا خلاصه می کنم:

دست خداوند بر من آمد و مرا با روح خداوند بیرون آورد و مرا در مرکز دشت قرار داد که اکنون از استخوان پر شده بود. او مرا واداشت تا از هر جهت در میان استخوانها قدم بردارم تا ببینم تعداد آنها در سطح دشت زیاد است. چقدر خشک بودند! او از من پرسید: پسر انسان ، آیا این استخوان ها می توانند زنده شوند؟ من پاسخ دادم ، "پروردگار خدا ، تو فقط این را می دانی." سپس به من گفت: بر این استخوانها پیشگویی كن و به آنها بگو: استخوان های خشك شده ، كلام خداوند را بشنو! بنابراین خداوند ، خداوند به این استخوان ها می گوید: ببینید! من روحت را وارد خواهم کرد تا زنده شوی. من بر شما سینوس می گذارم ، گوشت روی شما رشد می کنم ، پوست شما را می پوشانم و روح شما را می گیرم تا زنده شوید و بدانید که من خداوند هستم ... (مطالعه کامل: ایز 37: 1-14)

بعد از توده خسته ، از خیرخواهی روحانی که روحم را فرا گرفته بود ، قلم و دفتر خاطرات خود را برداشتم و اجازه دادم گفتگوی مادر و پسری ادامه یابد ...

مامان ، اولین خواندن امروز استخوان ها که زنده می شوند ... چرا این کار برای وزارت من بسیار کلیدی است؟

پسرم ، آیا زنده شدن این استخوان ها مربوط به پنطیکاست جدید نیست ، شعله عشق بر بشریت فقیر فرو می ریزد؟ هنگامی که استخوان ها زنده می شوند ، ارتش بزرگی برای پسرم تشکیل می دهند. شما ، کودک ، باید روح ها را برای این طغیان بزرگ روح آماده کنی.

فرزندم ، تو را به این مکان که میوه فاطمه است ، آورده ام. اینجا یک مرکز عشق است ، یک مرکز فیض است. بخشی از سپاه خدا از این مکان بیرون می رود: آنویم ها ، کوچولوها.

دوباره به قرائت نگاه کردم ، این بار زبور. من فکر کردم که "استخوان های خشک" چقدر نماد خلق خدا امروز هستند ... خسته ، رنج دیده ، غیرت مانند خون بره مقتول از آنها خارج شد.

آنها در بیابان صحرا گمراه شدند. راهی به یک شهر مسکونی پیدا نکردند. گرسنه و تشنه ، زندگی آنها در حال هدر رفتن در درون آنها بود. آنها در مصیبت خود به درگاه خداوند فریاد زدند. آنها را از تنگه آنها نجات داد. و آنها را با راهی مستقیم برای رسیدن به شهری مسکونی هدایت کرد.

بانوی ما در مورد این "شهر" چیزهای بیشتری برای گفتن داشت ، اما امروز نه. در عوض ، او شروع کرد به من نشان می دهد که انجیل روز بنیاد من خواهد شد ، و همه خوانندگان من ، تا ما را برای این طغیان بزرگ آماده کند. او می خواهد در مورد معنای عشق اصیل به ما دوباره بیاموزد ...

ادامه دارد ...

 

  

با تشکر از دهم و دعای شما

 

برای سفر با مارک در La حالا ورد,
بر روی بنر زیر کلیک کنید تا مشترک.
ایمیل شما با کسی به اشتراک گذاشته نمی شود.

بنر NowWord

 

 

پاییز امسال مارک به پدر آن شیلدز پیوست
و آنتونی مولن در the  

 

کنفرانس ملی

شعله عشق

از قلب بی عیب و نقص مریم

جمعه ، سپتامبر 30TH - OCT. 1ST ، 2016


هتل فیلادلفیا هیلتون
مسیر 1 - خیابان 4200 City Line
فیلادلفیا ، پا 19131

ویژگی:
پدر آن شیلدز - غذا برای میزبان رادیو سفر
مارک مالت - خواننده ، ترانه سرا ، نویسنده
تونی مولن - مدیر ملی شعله عشق
خانم چیفو - مدیر معنوی

برای اطلاعات بیشتر، کلیک کنید اینجا کلیک نمایید

 

 

 

چاپ دوستانه، PDF و ایمیل

پانویسها و منابع

پانویسها و منابع
1 رجوع کنید به Eph 1: 3
نوشته شده در صفحه اصلی, WHERE HEAVEN لمس می کند.

نظرات بسته شده است.