حزقیال 12


منظره تابستانی
توسط جورج اینس ، 1894

 

من آرزو داشتم انجیل را به شما بدهم ، و بیش از آن ، زندگی خود را به شما بدهم. تو برای من خیلی عزیز شده ای فرزندان کوچک من ، من مانند مادری هستم که شما را به دنیا می آورد ، تا زمانی که مسیح در شما شکل بگیرد. (اول ثالث 1: 2 ؛ گال 8:4)

 

IT نزدیک به یک سال است که من و همسرم هشت فرزند خود را تحویل گرفته و به یک قطعه زمین کوچک در چمنزارهای کانادا در وسط ناکجا آباد نقل مکان کرده ایم. این احتمالاً آخرین مکانی است که من انتخاب می کردم .. اقیانوسی کاملاً باز از مزارع مزرعه ، چند درخت و باد زیاد. اما همه درهای دیگر بسته شدند و این دری بود که باز شد.

همانطور که امروز صبح دعا می کردم ، و در مورد تغییر سریع ، تقریباً طاقت فرسای خانواده خود تأمل می کردم ، کلماتی به من برگشتند که فراموش کرده بودم مدت کوتاهی قبل از احساس فراخواندن برای حرکت read حزقیال ، فصل 12.

ادامه مطلب